امروز

 

امروز، امروز است ...

امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن



امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش

امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیرد
پس شادی بخش باش

امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه
پس از اعماق وجودت نفس بکش

امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه
پس آرزو کن

امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن

او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است

امروزت را دریاب
امروز جاودانه است
و
امروز زیباترین روز دنیاست!

چون امروز روزی است که آینده
ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی...

آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود!


:: برچسب‌ها: امروز , دلها , آرزو , آینده , زندگی ,
|
امتیاز مطلب : 458
|
تعداد امتیازدهندگان : 136
|
مجموع امتیاز : 136
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 30 / 10 / 1390
کمی فکر کن


به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را

نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :

"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :

"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن

یکدیگر ندارند

و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی

هم می ایستند

و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،

و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،

ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،

سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی

دانستند که :

آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،

و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،

گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،

فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،

در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر

دارند از دست ندهید؛

زیرا اگر دیگر آنها نباشند،

برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !



:: برچسب‌ها: فکر کن , غرور , غمگین , دلتنگ ,
|
امتیاز مطلب : 397
|
تعداد امتیازدهندگان : 132
|
مجموع امتیاز : 132
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 27 / 10 / 1390
عشق من

 

عشق من گوش کن يادته که گفتم دوستت دارم و پرسيدی چقدر ؟ جوابم يادته ؟

 

گفتم نمی دونم و فقط می دونم خيلی زياد ... ولی حالا می دونم چقدر :

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد .

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که ستاره ها و ماه آسمون را دوست دارن و به بودنش نيازمندند ؛ به بودنت نيازمندم .

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که لرزش انگشتانم به من قدرت نوشتن و لبانم قدرت بيان اين حس را نمی دهند .

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که سوختن چوب در آتش دردناک است ؛ دوری از تو برايم سخت و زجرآور است .

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که می خواهم آنقدر بگريم و فرياد بزنم تا ثانيه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بيشتری روی صفحه روزگار حرکت کنند ؛ تا روز ديدار من و تو زودتر از راه برسه تا آغوش گرمت را حس کنم ؛ آغوشی که مدتهاست برايم باز مونده و انتظارم را می کشد .

عشق من دوستت دارم ؛ به همون اندازه ای که آب از خشک شدن می ترسه ؛ من از اينکه روزی از من دلگير بشی و ترکم کنی می ترسم .

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که با نفسهام به درونم رخنه کردی و تمام سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه گرفته اند

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حد ندارد دوستت دارم . هنوز فکر می کنم که جواب سئوالت را کامل ندادم و بدون که جواب دادن به اين سئوال از تمام سئوالهايی که اکنون پاسخشون را پيدا کرده ام سختتر و طولانی تر است .

من با تو زنده ام همسفر من ... می پرستمت



:: برچسب‌ها: عشق من , خیلی زیاد , دوستت دارم , ,
|
امتیاز مطلب : 392
|
تعداد امتیازدهندگان : 127
|
مجموع امتیاز : 127
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 10 / 1390
دلت را بتکان

دلـت را بتـکان...                                                                                 غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا



و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...



خـانه تـکانی دلـت مبـارک



:: برچسب‌ها: دل , غصه , تجربه , کینه , خاطره , خانه تکانی دل ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 23 / 10 / 1390
عاشق

 

دوست دارم بگویم سلام

ولی دلم می لرزد،

آخر می دانم از پس هر سلامی وداعی تلخ به انتظار نشسته است

دوست دارم یک دل سیر نگاهت کنم

ولی باز دلم می لرزد

می دانم که از پس نگاه دلم را پاره پاره جا خواهم گذاشت

دوست دارم قلبم را برایت هدیه کنم

ولی باز دلم می لرزد

می دانم که برای اینکار هم باید ته صف زنبیل دل به دست انتظار بکشم

دوست دارم عشقم را فریاد بزنم

ولی باز دلم می لرزد

می دانم که فریادم هم به جایی نمی رسد

دوست دارم ،دوستت بدارم

این بار انگار دلم نلرزید

چون خوب می دانم که هیچکس مرا از این حس نمی تواند جدا کند

حتی آن چشمهای افسونگر عاشق کشت

اری ...

من با خیالتم خوشم...



:: برچسب‌ها: سلام , نگاه , دلم , وداع ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 22 / 10 / 1390
دلم تنگ است

 

دلم...

دلم امشب چه آرامست

ولی چشمهایم بارانی

نمی دانم که امشب

باز هم به دیدارم میایی

دلم تنگ است پر درد است

بدون تو خوشی ننگ است

سکوت مبهمت را همین یک شب بیا بشکن

که سخت محتاج صدایت هستم

دلم امشب چه اشوب است

بدون تو چه تنهایم

بدون تو و دست هایت

ببین هم آغوش سنگ هایم

بیا با من بخوان شعر امیدت را

که من نومید بی تو می بارم

برای تو و چشمان زیبایت

ببین تا صبح با گریه بیدارم



:: برچسب‌ها: دلم , سکوت , صدا , درد , صبح ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 18 / 10 / 1390